استراتژی زنده ماندن در بازارهای مبهم: مثل ماهیها فکر کنید!
۱۷ تیر ۱۴۰۴
4دقیقه
در دنیای هوش مصنوعی، شاید بهتر باشذ فقط به اتفاقاتی که جلوی چشممان هست توجه کنیم و پیشبینی آینده را به کل کنار بگذاریم. ماجرا از این قراراست که دانشمندی به نام مالکوم مکایور که متخصص علوم اعصاب است، تحقیقی جالب روی ماهیهای الکتریکی انجام داده که نشان میدهد گاهی اصلاً نباید به آینده فکر کنیم!
داستان از ماهیهای خاصی شروع میشود به نام ماهیهای الکتریکی. این ماهیها در آبهایی زندگی میکنند که معمولاً گلآلود است و دید خیلی کمی دارند. برای همین، برای درک محیط اطرافشان به جای چشم، از جریانهای الکتریکی استفاده میکنند. دانشمندانی مثل مکایور با بررسی همین ماهیها فهمیدند که این ماهیها توانایی فکر کردن به آینده را ندارند.
چرا؟ چون وقتی دید شما فقط چند سانتیمتر جلو را نشان میدهد، فکر کردن به آینده اصلاً به درد نمیخورد. مغز این ماهیها طوری تکامل پیدا کرده که فقط بتواند چند لحظه جلوتر را در نظر بگیرد. به عبارت سادهتر، آنها فقط میتوانند به موقع از خطر فرار کنند یا طعمه را شکار کنند. یعنی مغزشان فقط برای تصمیمگیریهای سریع و واکنشهای فوری ساخته شده، نه برای برنامهریزی و فکر کردن به آینده.
چرا اینطور شده؟ چون در محیط زندگی این ماهیها، توانایی فکر کردن به آینده اصلاً سودی ندارد. آنها فقط باید سریع واکنش نشان بدهند تا زنده بمانند. برای همین، مغز آنها به جای تفکر و برنامهریزی، بیشتر روی سرعت عمل و واکنشهای لحظهای تمرکز دارد.
اما ماجرا از جایی تغییر کرد که بعضی ماهیها از آب بیرون آمدند و روی خشکی زندگی کردند. همان داستان تکامل! میلیونها سال پیش، بعضی از موجودات آبزی که در اصل از ماهیها بودن، کمکم به محیط خشکی سازگار شدند. این موجودات، اجداد دوزیستان و بعدها خزندگان، پرندگان و پستانداران شدن — و در نهایت، ما انسانها هم یکی از نتیجههای همین روند تکاملیم.
روی خشکی، کارایی و دید چشمها بهتر شد و توانستند دوردستها، برای مثال خورشید و ماه را ببینند. این افزایش توانایی دید باعث شد کمکم مغزشان هم برای برنامهریزی و فکر کردن به آینده تکامل پیدا کند. مکایور میگوید:
انگار زندگی روی خشکی مثل یک سوخت قوی برای رشد مغز بود؛ چون توانایی سخت و پیچیدهای مثل تصور آینده به یک مزیت تبدیل شد.
و این روند تکاملی در نهایت به انسان رسید. ما انسانها بیشترین توانایی را در فکر کردن به آینده داریم. اما با همه اینها، هنوز هم بخشهایی از مغز ما شبیه همان ماهیها باقی مانده است – مانند ساقه مغز یا سیستم لیمبیک که در واکنشهای سریع و غریزی نقش دارند!
یعنی چه؟ یعنی هنوز هم در شرایطی که باید خیلی فوری تصمیم بگیریم یا واکنش نشان بدهیم، مغز ما مثل ماهیها عمل میکند. ما در این لحظات به جای فکر کردن و تحلیل، فقط سریع واکنش نشان میدهیم! در واقع مغز ما ترکیبی از دو بخش است:
یک بخش قدیمیتر که برای واکنشهای سریع و فوری مثل ماهیها ساخته شده.
یک بخش جدیدتر که توانایی فکر کردن به آینده و برنامهریزی را دارد.
قسمتهای قدیمی گاهی برایمان دردسر میسازند: زود میترسیم، به جای تفکر واکنش نشان میدهیم، برای بازنشستگی برنامهریزی نمیکنیم. اما همین بخشها ما را از خطرات فوری مثل مار، اجسام داغ یا افتادن جسمی سنگین نجات میدهند، چون جایی برای فکر کردن باقی نمیماند. شاید همین منطق درباره دنیای امروز هم صادق باشد؛ در دورانی که آینده به شدت مبهم شده، شاید مغز «ماهیمان» کارآمدتر از مغز متفکرمان باشد.
اوضاع هیچگاه مبهمتر از امروز نبوده است!
سرمایهگذاران ماهیصفت: جف بزوس که به تفکر بلندمدت مشهور است، زمانی خودش هم نسبت به آن هشدار داده بود:
اگر در چنین محیطی بیش از ۲۰ دقیقه برای آینده برنامهریزی میکنی، وقتت را تلف میکنی.
این را در دوران حباب داتکام گفته بود؛ زمانی که اینترنت با چنان سرعتی تغییر میکرد که هر برنامهریزی بلندمدتی میتوانست خطرناک باشد. حالا با پیشرفت خیرهکننده هوش مصنوعی، همهچیز حتی از آن موقع هم مبهمتر شده — بهخصوص برای مدیران و سرمایهگذاران. اصلاً آیا چند سال بعد، چیزی به اسم شرکت یا بازار سهام باقی میماند؟ اصلاً تصمیمگیری انسانی در آن آینده لازم خواهند بود؟
بازار مبهم ارزهای دیجیتال
جالب اینکه فناوری به ما امکان داده که اعماق جهان را ببینیم، اما باعث شده نتوانیم آینده را پیشبینی کنیم. تنها آنچه تقریباً قطعی به نظر میرسد این است که هوش مصنوعی در سالهای آینده، کسبوکارهای زیادی را به هم خواهد ریخت.
البته مشخص نیست دقیقاً کدام کسبوکارها قربانی خواهند شد.
برای مثال، مایکروسافت شاید برنده بزرگ این بازی شود، البته به شرطی که همه از کو-پایلوتش برای کدنویسی و ساختن پاورپوینت استفاده کنند. اما شاید بازنده بزرگ شود اگر هوش مصنوعی باعث حذف مشاغل دفتری شود — یعنی دیگر کسی به کدنویسی و پاورپوینت نیاز نداشته باشد.
چنین دوگانگی شدیدی احتمالاً در تاریخ سرمایهگذاری بیسابقه است. ریچ ادلمن، بزرگترین مشاور سرمایهگذاری ثبتشده دنیا، فکر میکند به همین دلیل باید کمتر سهام (نماد اقتصاد دیروز) داشت و بیشتر رمزارز (نماد فناوری آینده) خرید.
اما پیشنهادهای او به نوعی دید شفاف و شاید غیرواقعی به آینده نیاز دارد. او خرید بیت کوین را پیشنهاد میدهد که جذابیتش به ثبات و تغییرناپذیریاش است و خرید اتریوم را که هر پنج سال با برنامههای دقیق بهروزرسانی میشود.
جالب اینکه در پیشنهادهای او اثری از خرید سولانا نیست — رمزارزی که برعکس، با سرعت بالا پیش میرود و شبیه ماهی عمل میکند. فعلاً همین سرعت، مزیت سولانا شده؛ چون کاربران فعلی کریپتو فقط به سرعت و هزینه تراکنش اهمیت میدهند. اما حتی همین هم ممکن است تغییر کند؛ شاید کاربران آینده بیشتر به «مقاومت در برابر سانسور» و «تمرکززدایی» اهمیت دهند و دوباره به بیت کوین و اتریوم (که کندتر اما امنتر هستند) روی بیاورند.
احتمالاً بین این دو رویکرد، یک نقطه تعادل وجود دارد. مثلاً خود جف بزوس میگفت باید روی داراییهایی تمرکز کرد که همین حالا در دسترساند و احتمالاً تا ۱۰ سال دیگر تغییر نخواهند کرد:
مهمترین سؤال برای برنامهریزی این است: در ۱۰ سال آینده، چه چیزی تغییر نخواهد کرد؟
به نظر میرسد این حرف در شرایط فعلی، بهترین توصیه باشد. چه کریپتو باشد، چه سهام یا هر چیز دیگر، شاید بهتر باشد مثل ماهی فکر کنیم: روی مواردی که همین حالا جلوی چشممان هستند تمرکز کنیم — و البته روی چیزهایی که بعید است تغییر کنند.
5/5 - (2 امتیاز)
درباره شبنم توایی
مسیرم رو با واژهها شروع کردم؛ با نوشتن برای کسانی که میخواستن دنیای کریپتو رو بفهمن، نه فقط بهش ایمان بیارن. همیشه دنبال محتوایی بودم که صادق، دقیق و اثرگذار باشه.به دنیای رمزارز نه صرفاً به چشم تکنولوژی، بلکه بهعنوان ابزار بقا و آزادی نگاه میکنم. محتوایی که تولید میکنم باید به مخاطب «چیزی برای تصمیمگیری بهتر» بده—چه برای سرمایهگذاری، چه برای درک عمیقتر یک مفهوم، یا گاهی فقط برای اینکه احساس نکنه در این بازار تنهاست.
اولین نفری باشید که نظر می دهید